English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4831 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
Other Matches
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
transshipment U انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
inheritance U انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
inheritances U انتقال خصوصیات یک کلاس یا نوع داده به دیگری
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
prosodemic U درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
relocates U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocating U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocation U کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
relocated U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocate U انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocatable U آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
dib U باسی که هنگام انتقال داده از بخشی از کامپیوتر به دیگری استفاده میشود مثل بین حافظه و CPU
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
transfer U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfers U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transferring U سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
idler wheel U چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
alienate U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
shift U انتقال تیر دادن
shifted U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
table U به جدولی انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
tabling U به جدولی انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
dump U 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
t' other U دیگری
third U به دیگری
thirds U به دیگری
another U دیگری
tother U دیگری
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
onother's money U پول دیگری
at another time U در زمان دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
heteronomous U پیروقانون دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
others U متفاوت دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
other U متفاوت دیگری
at second hand U از قول دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
one country or another U این یا یک کشور دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
assumpsit U تقبل دیون دیگری
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
one after a U یکی درپی دیگری
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1انتقال قطعی
1Poked back
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com